روز جمعه
منتظران را به لب آمد نفس اي زتو فرياد به فرياد رس • اللّهمّ عجّل لولیک الفرج
♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥
منتظران را به لب آمد نفس اي زتو فرياد به فرياد رس • اللّهمّ عجّل لولیک الفرج
سوادآموزي
پادشاهي از اطرافيانش پرسيد: «آيا ميتوان به حيوانات هم، سواد خواندن آموخت؟» گفتند: «خير». ملّاي مکتبي که در مجلس حاضر بود، گفت: «من ميتوانم». سپس از شاه مهلت خواست و به منزل رفت. در منزل، کتاب بزرگي را برداشت و در ميان ورقهاي آن، کاه ريخت و هر روز آن کتاب را در مقابل الاغش قرار ميداد و آن را ورق ميزد و الاغ، آن کاهها را ميخورد. بعد از چند روز، خود الاغ ياد گرفت کتاب را با زبانش ورق بزند و کاهها را بخورد؛ و در مدّت يک ماه، الاغ زبان بسته، در اين کار ماهر شد. ملّاي مکتب، به شاه خبر داد و مجلسي تشکيل دادند و الاغ را حاضر نمودند و کتابي را در مقابلش قرار دادند. الاغ بيچاره، اولين ورق را کنار زد و کمي مکث کرد و ديد از کاه خبري نيست. دوباره ورق زد و کمي مکث کرد و باز هم چيزي نيافت و به اين ترتيب، تمام کتاب را ورق زد و چون چيزي عايدش نشد، شروع به عرعر کرد. پادشاه و ديگر حاضران در مجلس، به ملّاي مکتبي آفرين گفتند و او را تحسين کردند. سپس پادشاه از او پرسيد: «چرا الاغ اينقدر عرعر ميکند؟» ملّا فوراً جواب داد: «دعا به جان اعلي حضرت همايوني ميکند که سبب باسواديش شده است».
حضرت شعيب و قوم ايکه
نام حضرت شعيب به همراه سرگذشت وي در پنج سوره و مجموعاً چهل و يک آيه ي قرآني بيان شده است. حضرت شعيب از طرف خداي متعال ماموريت يافت که به هدايت قوم مدين يا اَيکِه بپردازد. ايکه به معناي درخت، و جمع آن ايک به معناي انبوه درختان است. ناميدن آن ها به اصحاب ايکه يا از آن رو بوده است که در منطقه اي پر آب و درخت با ميوه فراوان زندگي مي کردند و يا از آن رو که ايکه (درختي) را مي پرستيدند. حضرت شعيب (ع) از نوادگان حضرت ابراهيم است و به خطيب الانبياء معروف است که از طرف خداوند هدايت قوم مدين يا ايکه را به دست گرفت. مدين شهري از شهرهاي شام است که مردم آن جا به کار و تجارت مشغول بوند. در اين شهر، دو چيز رايج بود: بت پرستي و کم فروشي. شعيب به آن ها هشدار مي داد: اي قوم من! خداي متعال را بپرستيد و بدانيد که غير از او خدايي وجود ندارد. اين همه فساد نکنيد و حال که خداي متعال به شما نعمت داده تا تجارت کنيد در خريد و فروش تقلب و کم فروشي نکنيد. بعد از آن که قوم مدين از بت پرستي خود دست نکشيده و مطيع دستورات پيامبر خود نشدند، نوبت عذاب الهي فرا رسيد.
روزي از روزها صاعقه اي بسيار وحشتناک از آسمان شنيده شد و زمين سخت به خود لرزيد و همان صاعقه ي آتشين کافي بود که آن ها در خانه هايشان بي جان شوند.(سوره هاي اعراف و هود و شعراء) خداي متعال مي فرمايد: قوم مدين پيامبر خود را انکار کردند، پس ما نيز آن چنان آن ها را نابود کرديم که گويا کسي در اين خانه ها زندگي نمي کرده است. روايات درباره کيفيت عذاب اصحاب ايکه چنين مي گويند: پس از آن که حضرت شعيب(ع) را تکذيب کردند و ناباورانه از او خواستند تا پاره اي از آسمان يا ابر بر آنان بيفکند، خداوند هفت شبانه روز گرماي شديد را بر آن ها مسلط کرد و باد را ساکن گرداند؛ به گونه اي که نفس کشيدن بر آنان دشوار شد و آرامش را از آنان گرفت. پناه بردن به درون خانه ها و سرداب ها و استفاده از آب و سايه نيز براي خنک شدن برايشان سودي نبخشيد. آن گاه پس از هفت روز خداوند ابري(ظله) را به سوي آنان فرستاد. اصحاب ايکه به سوي سايه ي آن ابر رو آوردند. ناگهان از آن ابر آتش باريد (صاعقه آنان را فرا گرفت) و همه آنان را نابود کرد.(الميزان ج 15 ص 313) اصحاب ايکه حضرت شعيب عليه السلام را تکذيب کردند و در پي تکذيب، آنان را عذاب فرو گرفت. روز نزول عذاب بر اصحاب ايکه به «روز بزرگ» وصف شده است.(شعراء185- 189)
حکمیت تاریخ در باره کوروش
کوروش پس از تاسيس يک حکومت بزرگ، شامل ممالک متمدن و نيرومند شرق نزديک و ميانه، و تامين حيثيت و افتخاري بزرگ براي خود و اعقاب خويش، در سال 520 قبل از ميلاد پس از 70 سال عمر در کمال عزت و نيکنامي درگذشت. تقريبا" تمام مورخان و سياحان و خاورشناسان از اين مرد به نيکي ياد کرده اند. هرودوت ،کوروش را پدري مهربان و رئوف مي داند که براي رفاه مردم کار مي کرد. وي مي نويسد : "کوروش پادشاهي بود ساده، جفا کش، بسيار عالي همت، شجاع و در فنون جنگ ماهر، که ايالت کوچک فارس را يک مملکت بزرگ نمود. مهربان بود و با رعايا سلوک مشفقانه و پدرانه مي نمود. بخشنده، خوش مزاج و مودب بود و از حالت رعيت آگاهي داشت." در جايي ديگر او را آقاي تمام آسيا مي خواند و مي نويسد : "هنگام پادشاهي کوروش و کمبوجيه قانوني راجع به باج و ماليات وضع نگرديده بود، بلکه مردمان هدايا مي آوردند. تحميل باج و ماليات در زمان داريوش معمول گرديد، لذا پارسيان مي گفتند که داريوش تاجر، کمبوجيه آقا و کوروش پدر بود. اولين را به آن جهت که سود طلب بود، دومين را چون سختگير و با نخوت بود و سومين (کوروش) را به واسطه اينکه ملايم و رئوف بود و هميشه خير و خوبي ملت را هدف قرار مي داد، پدر مي خواندند."
بوي باران، بوي سبزه، بوي خاک،
شاخههاي شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبي و ابر سپيد،
برگهاي سبز بيد،
عطر نرگس ، رقص باد،
نغمة شوق پرستوهاي شاد،
خلوت گرم کبوترهاي مست ...
نرم نرمک ميرسد اينک بهار
خوش به حال روزگار!
خوش به حال چشمهها و دشتها،
خوش به حال دانهها و سبزهها،
خوش به حال غنچههاي نيمه باز،
خوش به حال دختر ميخک ـ که ميخندد به ناز ـ ،
خوش به حال جام لبريز از شراب،
خوش به حال آفتاب.
اي دل من، گرچه ـ در اين روزگار ـ
جامة رنگين نميپوشي به کام،
بادة رنگين نميبيني به جام،
نقل و سبزه در ميان سفره نيست،
جامت ـ از آن مي که ميبايد ـ تهي است،
اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم!
اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!
اي دريغ از ما اگر کامي نگيريم از بهار.
گر نکوبي شيشة غم را به سنگ؛
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ!
سهراب سپهري
قارون و موسي عليه السلام حضرت موسي در راه ابلاغ رسالت بسيار رنج كشيد و به انواع اذيت و آزار از فرعون و بلعم باعورا و ديگران مبتلا بود تا جايي كه قارون پسر عموي موسي عليه السلام از اين قاعده آزار رساندن مستثني نبود . او ثروت زيادي داشت و به اندازه اي داشت كه چندين جوان نيرومند ، كليدهاي خزانه او را حمل و نقل مي كردند ، و از خانهاي گردن كلفتي بود كه به زير دستانش ظلم مي نمود . موسي عليه السلام مطابق فرمان خدا ، از او مطالبه زكات مي كرد ، او مي گفت : من هم به تورات آگاهي دارم ، و كمتر از موسي نيستم ، چرا زكات مالم را به او بپردازم ! سرانجام غرور قارون باعث شد كه تصميم خطرناكي گرفت ، و آن اين بود كه : به يكي زن فاحشه كه خوش سيما و خوش قامت و فريبا بود گفت : صد هزار درهم به تو مي دهم كه فردا هنگامي كه موسي براي بني اسراييل سخنراني مي كند در ملاعام بگويي موسي با من زنا كرد . آن زن ، اين پيشنهاد ناجوانمردانه را پذيرفت . فرداي آن روز ، بني اسراييل اجتماع كرده بودند موسي تورات را به دست گرفته و از روي آن ، مردم را موعظه مي كرد . قارون با زرق و برق همراه اطرافيان خود در آن اجتماع شركت نموده بود ، ناگهان آن زن برخاست ، ولي وقتي سيماي ملكوتي موسي عليه السلام را ديد ، از تصميم قبلي خود منصرف شد و با صداي بلند گفت : اي موسي ، عليه السلام بدان كه قارون صد هزار درهم به من داد تا در ملاعام به بني اسراييل بگويم تو مرا به
سوي خود خوانده اي تا با من زنا كني . تو هرگز مرا به سوي خويش دعوت نكرد اي ، خداوند ساحت مقدس تو را از چنين آلودگي منزه نموده است . در اين هنگام دل پر درد و رنج موسي شكست و درباره قارون چنين نفرين كرد : اي زمين قارون را بگير و در كام خود فرو بر . زمين به امر الهي دهن باز كرد و قارون و اموالش را به اعماق زمين فرو برد . در نقل ديگر آمده است كه : حضرت موسي مردم را به احكام و شريعت موعظه مي كرد ، به اين مطلب رسيد : كسي كه زنا كند ولي همسر نداشته باشد صد تازيانه به او مي زنيم ، و كسي كه زنا كند و همسر داشته باشد ، او را سنگسار مي كنيم تا بميرد . قارون برخاست و گفت : گر چه خودت باشي ؟ موسي فرمود : آري قارون گفت : بني اسراييل گمان مي كنند كه تو با فلان زن زنا كرده اي ! موسي عليه السلام گفت من ؛ آن زن را به اينجا بياوريد ، اگر چنين ادعايي كرد ، طبق ادعايش عمل كنيد . آن زن را نزد موسي عليه السلام آوردند و موسي به او قسم داد كه راست بگويد ، آيا من با تو آميزش كرده ام زن هماندم منقلب شد ، كه با اين تهمت پيامبر عليه السلام خدا را بيازارم ؛ با صراحت گفت : نه ، آنها دروغ مي گويد ، قارون فلان مبلغ را به من داد تا چنين بگويم . قارون سر افكنده شد و موسي به سجده افتاد و گريه كرد و گفت : خدايا دشمن تو مرا آزرد و خواست با تهمت مرا رسوا سازد ، اگر من رسول تو هستم مرا بر او مسلط گردان . . . و نفرين كرد و عذاب الهي يعني زمين او را به كام خود فرو برد.
يک انسان شناس به تعدادي از بچه هاي آفريقايي يک بازي را پيشنهاد کرد او سبدي از ميوه را در نزديکي يک درخت گذاشت و گفت هر کسي که زودتر به آن برسد آن ميوه هاي خوشمزه را برنده مي شود.هنگامي که او فرمان دويدن را داد ، تمامي بچه ها دستان يکديگر را گرفتند و با يکديگر دويده و در کنار درخت، خوشحال نشستند. هنگامي که انسان شناس از اين رفتار آنها پرسيد درحاليکه يک نفر مي توانست به تنهايي همه ميوه ها را برنده شود.آنها گفتند آبونتو(UBUNTU) ، چگونه يکي از ما ميتونه خوشحال باشه در حاليکه ديگران ناراحت اند.(آبونتو در فرهنگ ژوسا يعني من هستم چون ما هستيم).معصوميت کودکانه
مهـتاب بــه نـور دامـن شـب بـشکافت
مي نوش دمي خوش تر از اين نتوان يافت
خوش بــاش و بـينديش که مـهتاب بسي
اندر سر گور يک به يک خـواهد تافت
اَوْرَعُ النّاسَ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، اَعْبَدُ النّاسِ مَنْ اَقامَ عَلى الْفَرآئِضِ، اَزْهَدْ النّاسِ مِنْ تَرَكَ الْحَرامَ، اَشَدُّ النّاسِ اجْتِهادا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ؛ فرمود: پارساترين مردم كسى است كه توقف كند نزد شبهه و عابدترين مردم كسى است كه به پا دارد فرائض را و زاهدترين مردم كسى است كه ترك كند حرام را و از همه مردم كوشش و مشقتش بيشتر است كسى كه ترك كند گناهان را • سخن امام حسن عسکری